عشق بيداد من باختن يعني لحظه عشق جان سرزمين يعني يعني زندگي پاک عشق ليلي و قمار من مجنون در عشق يعني ... شدن ساختن عشق دل يعني كلبه وامق و يعني عذرا عشق شدن من عشق فرداي يعني كودك مسجد يعني الاقصي عشق من عشق آميختن افروختن يعني به هم عشق سوختن چشمهاي يكجا يعني كردن پر ز و غم دردهاي گريه خون/ درد بيشمار عشق من يعني الاسرار كلبه مخزن اسرار يعني
نذار امشبم با یه بغض سر بشه
بزن زیر گریه چشات تر بشه
بذار چشماتو خیلی آروم رو هم
بزن زیر گریه سبک شی یه کم
یه امشب غرورو بذارش کنار
اگه ابری هستی با لذت ببار
هنوزم اگه عاشقش هستی که
نریز غصه هاتو تو قلبت دیگه
غرورت نذار دیگه خستت کنه
اگه نیست باید دل شکستت کنه
نمی تونی پنهون کنی داغونی
نمی تونی یادش نباشی به این آسونی
هنوز عاشقی و دوسش داری تو
نشونش بده اشکای جاریتو
نمی تونی پنهون کنی داغونی
نمی تونی یادش نباشی به این آسونی
درد من تنهایی نیست ! درد من این است که ...
هر روز از خودم میپرسم : مگر خودش <مرا> انتخاب نکرد ؟!؟!
گــ اهـ ـی وقـتــهـ ا مـجبــ وری احـمــ ـق بـاشـ ـی !
روی کــ اغــ ـذ مـیـنـ ویـســـ م دســتــ ـهـ ای تــــ و ...
و روی آن دستــــــ مـیـکشــ م ..!!
درد دارد! کسی تنهایت بگذارد
که به جرم با او بودن....
همه تنهایت گذاشتند
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی
خداوندا به من توان عاشق ماندن را عطا کن .آمین
ای کاش زندگی دنده عقب داشت
ای کاش...
ای کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااش
این شعرروتقدیم میکنم به آدم هایی که توزندگی زیادشکست خوردن.
میخوام این قصه روازجایی شروع کنم که جای خوشش فقط خنده های تو بود
چه قدر سخته بخوای دستشو بگیریو بهش بگی دوسش داری
چه قد سخته دلت بخواد گریه کنی اما کسی نفهمه حتی خدا
جه قدر سخته بخوای باهاش باشه ولی نذارن حتی خدا
چه قدر سخته داد بزنی بگی خدا میخوامش
یه بار دستشو گرفتم بردمش پیش خدا گفتم خدا میخوامش خدا گفت یکی بهترشو برات کنار گذاشتم پاهامو کوبیدم
زمین گفتم فقط اینو میخوام بهم گفت قسمتت کسی دیگه ایه
چه قدر سخته بهش بگی برگرد میدونی بهت چی میگه ,میگه نمیشه چون قسمت نیست یعنی قسمت نمیشه
یعنی خدا نخواست اگه نخواست چرا تا اینجا کشید
چه قدر سخته تو هق هق گریه هات نفس کم بیاری و عشقت به کسی دیگه بگه نفس
چه قدر سخته دلت بودنشو بخواد ومجبور بشی به نبودنش عادت کنی.
چه قدر سخته زنگ بزنی بهش برنداره تو برنداشتنش باهاش حرف بزنی
سرنوشت ما ................اینچنین خواهد بود؟
مثل اینکه عاشقی به ما نیومده
به ما نیومده...
اصلا زمونه میخواد.... کسی نمونه باهام...
اینقدر قدم میزنم... که درد بگیره پاهام...
من خونه غرورم... کسی نمیشه حالیش...
خراب شه سقف خونش... روی سر اهالیش...
غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم
که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم
ز دل بر خاستم تا در غزل باران احساسم
نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم
از اوج چشمهایت جرائت پرواز می گیرم
زمینی هستم اما آسمانی دوستت دارم
تو را جان می فشانم اگر هزاران بار جان گیرم
هزاران بار با هر جان فشانی دوستت دارم
قسم بر لحظه اعدام بر رگبار مژگانت
به آن زخمی که بر دل می فشانی دوستت دارم
زدی آتش به جانم با کلامی آتشین اما
بدان من با همه آتش بجانی دوستت دارم
درون آیینه با یک نگاه ساده می فهمی
که تنها آنقدر که دلستانی دوستت دارم
به عاشق ماندن و تنهایی و پژموردگی سوگند
که تو حتی اگر با نمانی دوستت دارم
غزل پایان گرفت و من در اینجاخوب می دانم
بدانی یا ندانی جاودانی دوستت دارم
خواهم زخدا خسته و درمانده نباشی
محبوب خدا باشی و شرمنده نباشی
ای دوست الهـــی دراین عالم هستی
سـرزنده بمانی و سرافکنده نبـــاشی
می ترسم از اینکه
روزی
یه جایی
من و تو
خیلی دور از هم
شب و روز در آغوش یک غریبه
بی قرار هم باشیم...
و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد
آغوش هم بی صدا گریه کنیم...!
می ترسم اکرم
میترسم...
من
به سوختن
عادت دارم
تو هم کبریت بینداز...
حرف دل
خیلی سخته این دوست داشتن رو همیشه و همه جا با خودت حمل کنی و بهش نگی و بزاری به وقت خودش
بهش بگی......
خیلی سخته زمانی که متوجه بشی تا آخر عمرت نمیتونی بهش بگی که چقدر دوستش داری....... خیلی سخته زمانی که بفهمی دیگه نباید دوستش داشته باشی..... خیلی سخته گل آرزوهاتو تو باغچه همسایه ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی ولی نزاری بفهمه که در درونت چه خبره...... و بهش بگی ****عزیزم باغچه نو مبارک**** خیلی سخته زمانی که بفهمی دیگه نباید دوستش داشته باشی....
خیلی سخته زمانی که بفهمی دیگه نباید دوستش داشته باشی....
|
گریه فقط کار منه تو اشکاتو حروم نکن
به واژه ای نمیرسی اینجوری پرسو جو نکن
فاصله ها مال منن تو فاصله ازم نگیر
بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم
سلامتی اونی که ما رو همین جور که هستیم
دوست داره...
وگرنه بهتر مارو همه دوست دارن...
خسته ام از بغض کهنه عشقی دوباره
سنگین تحملش تو صدام
...تو شعرام
به یاد تو قانع ام
نم می زنم غبار خاطراتمون و لحظه به لحظه
با خیسی چشام
که مبادا دچار مرگ لحظه ها بشن
باورش هم هنوز سخته برام
نیستسی و زنده ام به یادت
بغض من وا نمیشه نه تو صدام
...نه تو شعرام
خدایا یه دریا گریه می خوام
با جدایی هیچی تموم نشده
گذشت زمان تو رو برام تکرار می کنه
پیچیده عطر تنت توی فضای تنهاییم
پر شده از حضورت توی لحظه های بی کسیم
ما عشق هم بودیم
پس چی شد ...
حالا دارم می نویسم از تو تو شعرام
از خاطراتی که مونده برام
بغض عشقی که هنوز مونده تو صدام
تو شعرام...
از جدایی اگه خیلی گذشته
ولی برام مرگ یک ثانیه بوده
چون هنوز به عشق تو آلوده ام
بدون تو یه لحظه بی درد نیاسودم
دلم برایت تنگ شده
می خواهم آنقدر اشک بریزم
تا غبار فاصله از قلبم تمیـــز شود .
ولی می ترسم ...
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …
عاشقت هستم...!
دختری که مسخره بازی درمیاری نیگات می کنه
وچشمانش برق می زنه زیر لب می گه عزیزم...!!!
دختری که روسری بد رنگ رو که براش خریدی سر میکنه
ومیاد دیدنت...!!
دختری که وقتی قدم می زنید ویه پسر خوش تیپ تر می بینه
خودش رو بیشتر می چسبونه بهت...!!
دختری که وقتی ازهمه شاکی هستی و داد می زنی،
هیچی نمیگه فقط آروم دستتو می گیره...!!
دختری که روز زن براش یه شاخه گل می خری،
با یه لبخند غمگین می گه مهم خودتی...!!
این دختر رو حق نداری اذیت کنی...
ﺑﻌﻀـﯽ ﺍﺷـﮏ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ..
ﺑــﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺑــﯽ ﺑﻬﺎﻧـﻪ ﯾـﮏ ﺩﻓﻌــﻪ ﻧﺼﻒ ﺷﺒـﯽ ... ﻋﺠﯿـﺐ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ آرام ﻣﯿﮑﻨﻨـﺪ
اگر بیـــــــــایی
آنقـــــدر عاشـ♥ـــقت میکنـــــم
کــــــه دیــــگر نتــــــوانـــــــی
هـــــــرگــز بــــــــ♥ــــــــروی…
تنهایی خیلی سخته
اونقدر سخت که تا تجربه نکنی درکش نمیکنی اما امیدوارم هیچ وقت درکش نکنی دارم داغون میشم دلم فقط یکی رو میخواد اون یه آدم خاصیه اون تنها کسی هستش که میتونه ارومش کنه از خودم بیخود شدم از همه چی خستم از خودم از زندگی از روزگار از این همه تنهایی اخه چی میشد ،چی میشد باهم بودیم کنار هم بودیم چی میشد همه چی درست بود چی میشد این همه غصه نداشتم اخه خدا چرا ساکتی یه چیزی به این زندگی لعنتی بگو بد جور داره از ضدحال میزنه خدایا یه کاریش بکن یه چیز بگو یه چیزی رو تغییر بده نمیدونم چی اما تغیر بده شاید فقط تغیر بده شاید درست بشه دارم کم میارم همه میگن خدا بزرگه اره میدونم تو بزرگی تو بی نهایتی تو همه چی هستی ولی نمیدونم چرا چیزی نمیگی خدایا یه بارم باهم حرف بزن اصلا بیا من آدم میشم خودت گفتی از رگ گردن بهم نزدیک تری پس حتما اون بغضی که تو گلوم خشک شده رو هم دیدی پس حتما اون فریاد سکوتم رو شنیدی پس حتما میدونی از شدت بغض گلو درد دارم نه از لباسای نازک پس حتما میدونی که من چی میخوام راستی یادت که نرفته گفته بودی اگه چیزی رو ازت بخوام بهم میدی اره من اون رو ازت میخوام اره همون که هر شب من و تو راجبش صحبت میکنیم آخ راستی خدا قرار بود با هم صحبت کنیم نه که فقط من صحبت کنم خب حالا خودت بگو... اما ی لحظه... تو با حرفام مخالفت نمیکنی خدا خون...