M & A

...اونا عاشق هم بودن

یه روز پسر

از عشقش میپرسه:

اگه بمیرم تو چیکار میکنی؟

دختر سر به سرش میذازه و میگه:

خوشحال میشم!

پسر ساکت میشه و میره خونه!

روز بعد دختر میره دنبال پسره

ولی

هرچی که صداش میکنه پسره بیدار نمیشه!

ناگهان متوجه نامه ای میشه که کنار سر پسر گذاشته شده

نامه رو باز میکنه :

نامه رو میخونه !

داخل نامه نوشته بود :

عزیزم من بخاطر خوشحالیت همه کار میکنم

امیدوارم همیشه خوشحال بمونی

ولی از اون روز به بعد کسی لبخند دخترک رو ندید...

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.
فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته.
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت
و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت.

خدا گفت : دیگر تمام شد.
دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود.
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است
و فرشته ای که مزه عشق را بچشد، آسمان برایش تنگ


زندگی........یعنی......ناخواسته به دنیا امدن....

 

مخفیانه گریستن........

 

دیوانه وار عشق ورزیدن.....

 

و.....

 

عاقبت در حسرت انچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد....

 

مردن.....

مــرد بــایـد
حــرفـش...
قــولــش...
فــکــرش...
نـگـاهـش...
... ... قـلـبـش...
آنــقــدر مــردانــه باشد...
کـه بـتـوان تا بـیـنهـایــت دنـیــا بـه او اعـتــمــاد کــرد ...
و با او ماند!

 

 

 

امشب از جنس نیازم خدایا...

 

 

 

 

تقویم را به دست می گیرم و ورق می زنم ، چه سالها و روزهایی بی تو سر شدند وگذران عمر مرا با خو بردند....

 

 

 

 

خدایا می بینی ؟ ثا نیه ها  تک تک سپری شدند و من در میان این شعله های سوزان باورهایم سوختم...

 

 

 

 

آری سالهاست که در کویر باورهایم سرگردانم... چون نمی خواستم ببینم آنچه را که باید می دیدم ، همیشه از من بی تو وحشت داشتم!...

 

 

 

 

اما هم اینک خود را به فراموشی می سپارم تا خیال طلایی اما محال تو را نیزبا خود به فراموشی بسپارم...

 

 

 

 

و خود را به دست سرد و بی روح تقدیر می سپارم ...

 

 

 

 

و دفتر ذهنم را می بندم ...و آرامش از دست رفته ام را فریاد می کشم...

 

 

 

 

آرامشی که سالهاست با من بیگانه است...

 

 

 

 

ای آرامش آبی به سراغم بیا ... دستت را به من بده و روح خسته ی مرا بپذیر... و مرا با خود ببر... که دیگر حرفی برای گفتن با این روزگار غریب ندارم...

 

 

 

 

روزگاری که تا به امروزمرا بازیچه ی خود کرد...

 

 

 

 

آهای روزگار تو به بازی خود ادامه بده ولی دیگر مرا شریک بازی خود قرار نده...

 

 

 

 

 

دستانم را رها کن ، من دیگر چیزی برای باختن ندارم!

 

 

 

 

آهای روزگار  غریب رهایم کن...

 

 

 

مرا دراین تب سوزان  ، رهایم کن.....   


همیشه باید کسی باشد..
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد

 

 

.

 

 

.
باید کسی باشد … …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …

 

 

.

 

 

.
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری

 

 

.

 

 

.
بفهمد که درد داری که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است

 

 

.

 

.
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است..!

 

 

  بارونی شو ببار واسم آخه دارم میشم کویر...

                                                                                                         دلم برات چه تنگ شده تورو خدا فقط همین

   نمیدونم شاید دلم دیگه شده بهونه گیر...

                                                                                                   هر چی هست فقط خدا اونو یه وقت ازم نگیر

چه دنیای عجیبی هست....

همه می گویند حرف دلت را بزن...

اما هر وقت حرف دلم را زدم دل همه را زدم

گاهی احساس اخرین بیسکویت باقیمانده دریک بسته رادارم....!!!

تنها

 شکسته

وازهمه بدتراینکه.....

اوکه مرامی خواست دیگرسیرشده...

1 - موهای سیخ سیخی (بلا نسبت سوسکا عین سوسک)



2 - برداشتن زیر ابرو - بالای ابرو-اینور ابرو- اونور ابرو-وسط ابرو (به طوری که مثل نخ

بشه و دخترای عزیز بتونن جوراباشونو با اون بدوزن.)


3 - وررفتن با گوشی موبایل دسته دومشان.حاوی سیم کارت از نوع ۳ عدد ۱۰۰

تومانی(یکی بخر ۳ تا ببر)


4 - گذاشتن ریش به مقدار کافی(بابا بالاخره باید یه جوری فهمید اینا پسرن دیگه)


5 - شلوار شل و ول (مثل خودشون) که داره از پاشون می افته و ۱۰ بار جویده شده

(از دهن اومده بیرون)اگه

زانوهاش قدری پاره و روفو شده باشه بهتره.


تذکر: الف ) شلوار هر چه قدر از بالا کوتاه تر باشه مفیدتره .


ب) در مصرف پارچه صرف جویی میشه.

اگه دخترا نبودن کی مامانا رو دق می داد؟


اگه دخترا نبودن به کی میگفتن اوا خواهر؟



اگه دخترا نبودن کی شلوار پسرونه می پوشید بیاد تو کوچه؟



اگه دخترا نبودن کی خونه رو میکرد لباس فروشی دخترونه؟



اگه دخترا نبودن تو دانشگاه استاد به کی نمره مفت میداد؟



اگه دخترا نبودن کی خالی می بست؟



اگه دخترا نبودن پسرا به چی میخندیدن؟



اگه دخترا نبودن کی چرت و پرت می گفت؟



اگه دخترا نبودن کی ناز می کرد؟



اگه دخترا نبودن کی کرم می ریخت؟



اگه دخترا نبودن کی کفش اسپرت پسرونه میپوشید؟ ههههههههه هههههه



اگه دخترا نبودن پسرا کیو سرکار میذاشتن؟



اگه دخترا نبودن کی تو کلاس ناخن هاشو لاک میزد؟



اگه دخترا نبودن کی تو خونه آشغال میریخت؟

 

دیگه نمیدونم چجوری باید بگم

دنیام بی تو هیچه

هیچوقت باورم نمیکنی

باور کن دوست دارم

عذابم نده عزیزم 

ماهی من*A*

اونی که یه وقتی تنها کسم بود

تنها پناه دل بی کسم بود

تنهام گذاشت و رفت از کنارم

از درد دوریش من بی قرارم...

غمگینـــــــــــــــــــــم...


مثل عکسی در اعلامیه ی ترحیــم!


که " لبخند " دیگران را میگــریانـــــد...!!

خیلی دوست دارم یه روزی

یه جایی

عشقمو زیر بارون بغل کنم

و یه بوسه به لبهاش بزنم و بگم

دوست دارم...

خیلی دوست دارم...

می بوسمت...


آنقــــدر که طرح لبهایم روی اندامت بماند

می خواهم همه بدانند

آغوش تو قلمرو من است!!!

روزگار لعنتی ...........

هر سازی که زدی رقصیدم ..........

بی انصاف یک بار هم تو به ساز من برقص .......

ببین ......

دلم چه شوری میزند ..............

اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم

اگه بگم که حاضرم فدای اونچشات بشم

اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم

اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی

اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی

برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال میشی

برام باغبون میوه های تشنه وکال میشی

برام ماه شبای بی سحر میشی

برام ستاره ی راه سفر ولی بدون

هرجا باشی یا نباشی مال منی

بدون اگه برای من هم نباشی عشق منیخجالت

با تمام وجودم دوستت دارم.......

دوست  دارم

الهی بمیرم که نمیتونی برگردی...

1)هیچکس را در زندگیتان ملامت نکنید

آدم های خوب برایتان شادی می اورند

آدم های بد،تجربه،

بدترین ها درس عبرت،

بهتررین ها خاطره

*********************

2)روزهای سخت دوست های واقعی را

معلوم می کند

*********************

3)هرگز تسلیم نشوید

معجزه ها هر روز رخ می دهند

شاید فردا روز شما باشد...

********************

4)مثبت باشید،مهم نیست چه کسی شمارا آزرده

یا خرد کرده،مهم این است که چه کسی

همیشه همراه شما بوده

********************

5)دریا باش تا اگر کسی به سوی تو

سنگی پرتاب کرد سنگ غرق شود

نه اینکه تو متلاطم شوی

 

چشمانت را  ببند و فقط لحظه ای خود را به جای من بگذار…

 حس می کنی چقدر تنهایم؟!

 وقتی میان این همه ادمک چوبی شانه ای نیست که تکیه گاه گریه ام باشد

 وقتی که اغوشی نیست که از همه دل خستگی ها در بر بگیرم

 وقتی دست های گرمی نیست که دستانم را شریک شود

 یا اشکانم را با سر انگشت هم دلی پاک کند

 وقتی که هیچ چشم منتظری در این دنیا برای من پلک نمی زند

 وقتی صدایی نیست که خستگی لحظه هایم را با لحن گرمش دل داری دهد

 وقتی که هیچ گوشی نیست که این همه دل نوشت را بشنود

 حس می کنی تنهاییم را...؟؟!!

اگر حس کردی

 تو بگو چه باید کرد؟!

 

چشمانت را  ببند و فقط لحظه ای خود را به جای من بگذار…

 

گاهی باید بارید تمام حرفهای ته مانده را !

و گرنه ریشه میدوانند ته دلت،بزرگ می شوند، رشد می کنند

و به سان طنابی از درون خفه ات میکنند....

باریدن بعضی حرف ها بد نیست،لازم است گاهی ...

بعضی حرف ها جمله نمیشوند ،کلمه نمی شوند ،

فقط می بارند.......

درست عین رفتن و کوچیدن و تنها ماندن..!!!

 

 

زندگی قصه ی تلخیست

که از آغازش

بسکه آزرده شدم

چشم به پایان دارم...

 

 

 

 

وقتی باد آروم آروم موتو نوازش می کنه

طبیعت وجودتو انقدر ستایش می کنه

وقتی که یواشکی خواب به سراغ تو میاد

برای داشتن چشمای تو خواهش می کنه

 

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

 

وقتی شب فقط میاد برای خوابیدن تو

خورشید از خواب پا می شه تنها واسه دیدن تو

وقتی که چشمه حریصه برای لمس تن تو

یا که پیچک آرزوشه بشه پیراهن تو

 

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

 

وقتی هر پرنده به عشق تو پرواز می کنه

عشق تو حتی طبیعتو هوس باز می کنه

وقتی تو قلب خدا این همه جا هست واسه تو

چرخ گردون واسه تو گردشو آغاز می کنه

 

 

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

ای همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟!

منکه تحت تاثیر قرار گرفتم...

هنوز هم عاشقانه‌ هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه
بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم..
هنوز هم

باور دارم 

 

عشق ما جاودانه است..

 

این روزها دیگر پشت پنجره می‌نشینم و به استقبال باران می‌روم.
می‌دانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
می‌دانم  یکی از همین روزها کسی که نبض

 

زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمی‌گردد..

 

 

می‌دانم تمام می‌شود و ما رها می‌شویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..

 


تعداد صفحات : 4