میمیرم برات

...اونا عاشق هم بودن

یه روز پسر

از عشقش میپرسه:

اگه بمیرم تو چیکار میکنی؟

دختر سر به سرش میذازه و میگه:

خوشحال میشم!

پسر ساکت میشه و میره خونه!

روز بعد دختر میره دنبال پسره

ولی

هرچی که صداش میکنه پسره بیدار نمیشه!

ناگهان متوجه نامه ای میشه که کنار سر پسر گذاشته شده

نامه رو باز میکنه :

نامه رو میخونه !

داخل نامه نوشته بود :

عزیزم من بخاطر خوشحالیت همه کار میکنم

امیدوارم همیشه خوشحال بمونی

ولی از اون روز به بعد کسی لبخند دخترک رو ندید...

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.
فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته.
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت
و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت.

خدا گفت : دیگر تمام شد.
دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود.
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است
و فرشته ای که مزه عشق را بچشد، آسمان برایش تنگ